به قلم مدیر سایت
یک) مردى از قبیله خثعم می گوید: حسن(ع) و حسین(ع) را دیدم که نان و سرکه و سبزى مى خوردند. پس گفتم: این چنین غذایى مى خورید، حال آن که در حیاط [دار الحکومه ]، همه گونه خوردنى پیدا مى شود؟
گفتند: از امیر مؤمنان غافلى!
دو) خالد بن معمر سدوسى، خطاب به علباء بن هیثم [که قصد داشت از امام على(ع) جدا شود و به معاویه ملحق گردد] گفت: چه توقّع دارى از مردى (حضرت علی(ع)) که خواستم تا در سهم حسن(ع) و حسین(ع) چند درهم اندک بیفزاید، شاید بدان وسیله، کاستى هاى زندگى را جبران کنند، ولى امتناع ورزید و خشمگین شد و انجام نداد.
متن احادیث
یک) عَن رَجُلٍ مِن خَثعَمٍ: رَأَیتُ الحَسَنَ(ع) وَالحُسَینَ(ع) یَأکُل خُبزا وخَلّاً وبَقلًا، فَقُلتُ: أ تَأکُلانِ هذا وفِی الرَّحَبَهِ ما فیها! فَقالا: ما أغفَلَکَ عَن أمیرِ المُؤمِنینَ! (أنساب الأشراف: ج 2 ص 375)
دو) خالد بن مُعَمَّر السَّدوسیّ لِعِلباء بنِ الهَیثَمِ: ماذا تُؤَمِّلُ عِندَ رَجُلٍ أرَدتُهُ عَلى أن یَزیدَ فی عَطاءِ الحَسَنِ والحُسینِ دُرَیهِماتٍ یَسیرَهً رَیثَما یَرأَبانِ بِها ظَلَفَ عَیشِهِما، فَأَبى وغَضِبَ فَلَم یَفعَل! (شرح نهج البلاغه: ج 10 ص 250)